عکس دمنوش آویشن ولیمو

دمنوش آویشن ولیمو

۸ آذر ۰۰
#قرارگروهی
یادمه راهنمایی که بودم یه بار رفته بودم خونه ی ننه جونم.تو حیاط خونه رو یه کنده نشسته بودم و به کل کل دوتا جوجه سر یه تیکه نون زل زده بودم.یکی از جوجه ها نون و گرفت.رفت اونطرف تر و شروع کرد نوک زدن و خوردنش.با خودم گفتم یعنی وقتی دو نفر عاشق یکی میشن همینجوری واسش میجنگن؟تهش چی میشه؟تو افکارم غرق بودم که ننه جون با یه ظرف آب و یه ظرف دونه اومد بالا سرم و گفت:چی شده مادر؟چرا زل زدی به اینا؟
گفتم:ننه جون..وقتی یه آدم یکی دیگه رو میخواد همینطوری واسش میجنگه؟اصلا اگه هم بجنگه و برسه تهش مثل این جوجه هه میخورتش و تیکه تیکه اش میکنه؟؟
یدونه ازون لبخندای قشنگش زد.به جوجه ها نگاه کرد و گفت:چند روز پیش یه شغال اومد و مادرشونو برد...اشتباهت همینجاست که فکر میکنی عاشق،جوجه ست و عشقش غذا
رفت سمت یه مرغ که پاشو با پارچه به یه تیکه چوبی که تو زمین فرو کرده بود بسته بود و چند تا جوجه دورش بودن.آب و دونه رو کنارشون گذاشت و گفت:این مرغ مادره.بهش میگن کلیشکون.بیا جلو
رفتم جلوتر.مرغ عصبانی شد.هر چی جلوتر میرفتم قدقداش بلند تر میشد و پراش بیشتر پف میکرد.جوجه هاش رفتن زیرش قایم شدن.داشت بال بال میزد که ترسیدم و رفتم عقب.
ننه جون گفت:برای همینه که میبندنش تا دم به دیقه به همه نپره.من و میشناخت آروم بود اما دیدی تو رو دید چیکار کرد؟یه کلیشکون نمیذاره جوجه هاش ازش دور بشن و حتی نمیذاره کسی که نمیناسه به خودش و جوجه هاش نزدیک بشه.عاشق اینه...عاشق اینه که طاقت یه لحظه دوری و رفتن خار به پای معشوقشو نداره...عاشق واقعی مراقب یارشه مثل این که مراقب جوجه هاشه...
تلخ خندید و گفت:نور به قبرش بباره...آقا جونتم وقتی یکی چپ نگام میکرد همینطوری ترش میکرد...غذای آدما نباش مادر جان...غداشون که بشی ته مونده تو میندازن یه گوشه و میرن پی زندگیشون...اون وقته که میفهمی یه جوجه هیچوقت عاشق نمیشه...ولی فهمیدنش به چه درد میخوره وقتی تموم شدی و چیزی ازت نمونده که بخوای دوباره بسازیش...
نگاهمـو از ننه جون گرفتم و به اون دوتا جوجه نگاه کردم...واسه خودشون اونورا میگشتن و بقیه نونی و که نتونسته بودن بخورن یه گوشه افتاده بود.بقیه مرغ و خروسا نمیدیدنش.روش لگد میزدن و ازش رد میشدن..زیر لب گفتم:هیچوقت عاشق جوجه ها نشو...هیچوقت غذای آدما نباش...هیچوقت...

[ دخترِ پائیزے ]
...